از واژههايى كه مشتقات گوناگون آن ـ اعم از ثلاثى مجرد و ثلاثى مزيد فيه ـ در قرآن كريم به طور گستردهاى به كار رفته واژه «بشارت» است. بيشتر موارد كاربرد اين مشتقات در جايى است كه كلام مشتمل بر خبرى مسرّت بخش است. با اين حال مىبينيم در چند آيه مشتقات مزبور در مورد تهديد كافران و منافقان به عذاب، به كار رفته است؛ چنان كه در سه آيه ديگر نيز در خبر از ولادت دختر به مشركان تعبير بشارت آمده است. سخن بر سر اين است كه آيا كاربرد واژه بشارت در مقام تهديد، يا دادنِ يك خبر ناگوار، چه توجيهى دارد و چگونه مىتوان فرد يا گروهى را به چيزى كه براى او نامطلوب است بشارت داد، و اصولاً در اين گونه آيات واژه را چگونه بايد ترجمه كرد؟
نخست براى اين كه مجموعه آيات مورد بحث را در اختيار داشته باشيم و بتوانيم نگاهى كلّى برآنها بيفكنيم، بخش مورد نظر آيات مربوطه را كه در دو ساختار امرى و مجهولى «بَشِّرْ و «بُشِّر» آمده است به ترتيب سورههاى قرآنى مىآوريم. آياتى كه اين دو ساختار در آنها به كار رفته است به ترتيب عبارتند از:
1. ... فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (آل عمران، 21)
2. بَشِّرِ الْمُنَافِقيِنَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً (نساء، 138)
3. وَ بَشِّرِ الَذِّينَ كَفَروُا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (توبه، 3)
4. ... فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (توبه، 34)
5. ...فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (لقمان، 7)
6. ...فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (جاثيه، 8)
7. فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ (انشقاق، 24)
8. وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالأُنثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا و هُوَ كَظِيمٌ (نحل، 58)
9. يَتَوَارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ... (نحل، 59)
10. وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (زخرف، 17)
چنان كه ملاحظه مىكنيد، در هفت آيهاى كه فعل در آنها با ساختار امرى آمده، متعلق بشارت، عذابى است كه كافران و منافقان به آن وعده داده شدهاند، و در سه آيهاى كه به صورت مجهول ذكر شده، متعلق آن ولادت دختر است كه شنيدن خبر آن براى مشركان مكّه كه از داشتن دختر ننگ داشتند بسيار ناگوار بود و آنان را به شدت خشمگين مىكرد. آنچه در اينجا مورد بحث است اين است كه آيا دو فعل «بَشِّرْ» و «بُشِّرَ» را در آيات فوق مىتوان به بشارت و مژده ترجمه كرد، يا اين كه چون متعلق آنها تهديدآميز و يا مورد كراهت مخاطب است بايد آنها را صِرفاً به معناى خبر گرفت؟ آقاى خرمشاهى در كتاب قرآن پژوهى خود، ضمن مقالهاى كه تحت عنوان «فهم قرآن با قرآن» نگاشتهاند، آوردهاند:
در قرآن مجيد تعبير تبشير، مخصوصاً در صيغه امرى آن به صورت «بَشِّرْ» يا «فَبَشِّرْ» بارها به كار رفته است. معناى معروف و ظاهر بشارت و تبشير يعنى مژده دادن و نويد دادن و نظاير آن است. چنانكه فرمايد: «و بشّر الصابرين» (شكيبايان را بشارت ده) و «بشّر المؤمنين» (مؤمنان را بشارت ده). اما مشكل وقتى پديد مىآيد كه «بشّر» و تبشير در جايى به كار مىرود كه معناى بشارت ندارد، بلكه بر عكس معناى انذار و تهديد و توبيخ دارد. چنانكه مىفرمايد «بشّر المنافقين بأنّ لهم عذاباً اليما» (منافقان را بشارت ده كه عذاب دردناكى در پيش دارند) (نساء، 138). همچنين: «وبشّر الّذين كفروا بعذاب اليم» (كافران را به عذابى دردناك بشارت ده) (توبه، 3). همچنين تعبير «بشّره» يا بشّرهم بعذاب اليم» در قرآن بسيار است. پيداست كه عذاب اليم، بشارت يا مژده ندارد. و اين كه بعضى از قدماى مفسران و لغويان گفتهاند در اينجا خداوند تهكّم (طنز و طعن) به كار برده است و به قصد ريشخند چنين تعبيرى فرموده است، درست نيست، و گويى از سر ناچارى اين دستاويز ادبى و بلاغى را يافتهاند.[1]
ايشان سپس اظهار داشتهاند كه براى بشارت و تبشير معناى ديگرى نيز هست كه عبارت است از صِرف خبر دادن و آگاهانيدن و نظاير آن ؛ و براى سخن خود سه آيه از قرآن كريم را كه به ترتيب: آيات 58 - 59 سوره نحل «و إذا بشّر احدهم بالإنثى... يتوارى من القوم من سوء ما بشّربه» و آيه 17 سوره زخرف «و إذا بشّر أحدهم بما ضرب للرّحمن مثلاً...» است، شاهد آورده و گفتهاند كه در اين آيات هيچ گونه طنز و تهكّمى در كار نيست، و عرب جاهلى هم از دختر زادنِ زنش شاد نيست.[2]
به نظر مىرسد داورى آقاى خرمشاهى در اين زمينه مبنى بر اين كه بعضى از مفسران و لغويان «از سر ناچارى اين دستاويز ادبى و بلاغى را يافتهاند» قابل قبول نيست، بلكه به عكس، لغت و ادب و بلاغت اقتضا مىكند كه قول آنان را تأييد كنيم ؛ چنان كه داورى ديگر ايشان نيز در مورد آيات مربوط به بشارت دادنِ دختر به مشركان، تعيين كننده نيست و نمىتوان واژه تبشير در اين آيات را حاكى از صِرف خبر دانست و قيد ملحوظ در معناى بشارت را ناديده انگاشت.
براى داورى دقيقتر، نخست بايد به برخى از كتب معتبر و معروف لغت مراجعه كنيم و ببينيم واژه «بشارت» از ديدگاه اهل لغت براى چه معنايى وضع شده و اصولاً اين واژه چه نوع گزارشهايى را در بر مىگيرد، آن گاه برخى از تفاسير معروف را نيز بررسى كنيم و ديدگاه صاحبان آنها را در اين زمينه به دست آوريم و در پايان، بر اساس مسائل مطرح شده به داورى بنشينيم.
ابنفارس در مادّه «بشر» آورده است:
مىگويند: «بَشَّرْتُ فُلاَناً أُبَشِّرُهُ تَبْشِيراً» و اين در جايى است كه مژده به خير باشد. گاه نيز بشارت در مورد شرّ به كار مىرود كه به گمان من اين نوعى «تبكيت» [سرزنش] است. اما اگر كلام به صورت مطلق باشد، بشارت در مورد خير، و انذار در مورد شرّ خواهد بود.[3]
از كلام ابنفارس برمىآيد كه اگر واژه بشارت و مشتقات آن در مورد شرّ به كار رود، نوعى تبكيت است، و روشن است كه تبكيت هنگامى صدق مىكند كه بشارت را به معناى خبر مسرّت بخش بگيريم، زيرا اگر آن را حاكى از صِرف خبر بدانيم تبكيت معنى ندارد.
در لسان العرب آمده است:
بشارت مطلق، تنها در مورد خير به كار مىرود، اما اگر در مورد شرّ به كار رود مقيّد مىگردد، مانند: «فبشّرهم بعذاب أليم». ابن سيده گفته است: تبشير، هم در مورد خير به كار مىرود و هم در مورد شرّ ؛ مانند سخن خداوند كه فرمودهاست: «فبشّرهم بعذاب أليم». اين آيه بر منوال قول عرب است كه مىگويد: «تحيّتك الضّرب و عتابك السّيف»[4]
از اين كلام نيز استفاده مىشود كه واژه بشارت در خير و شرّ، هر دو، به كار مىرود، جز آن كه در مورد شرّ بايد مقيّد باشد. تمثيلى هم كه از قول عرب آمده مؤيّد اين است كه كاربرد بشارت در مورد شرّ، با حفظ قيد در معناى كلمه است، وگرنه تشبيه به «تحيّتك الضرب» بىمعناست، زيرا «تحيّت» معنايى جز درود ندارد.
راغب در مفردات مىگويد:
... خداوند فرموده است: «فبشّرهم بعذاب أليم»[ آل عمران، 21]، «بشّرالمنافقين بأنّ لهم» [نساء 138]، «و بشّر الّذين كفروا بعذاب أليم» [توبه، 3]. استعاره آوردن واژه بشارت در اين موارد بيانگر آن است كه مسرّت بخشترين خبرى كه منافقان و كافران مىشنوند، خبر از عذابى است كه دامنگير آنان مىشود. اين تعبير مانند سخن شاعر است كه گفته است: «تحيّة بينهم ضربٌ وجيع».[5]
ز سخن راغب برمى آيد كه خبر دادن از عذاب دردناك به كافران و منافقان، به عنوان مسرّت بخشترين خبر براى آنان است كه به طور استعاره در اين معنى به كار رفته است. علاوه بر اين، تشبيه به قول شاعر نيز دلالت دارد بر اين كه استعمال واژه بشارت در مورد عذاب، با حفظ قيد معنى كه مسرّت بخش بودن خبر است صورت مىگيرد، زيرا چنان كه گفتيم، واژه «تحيّت» معنايى جز درود ندارد و در اين شعر، به طور استعاره در «ضرب شديد و دردآور» به كار رفته است.
به هر حال، از مجموع ديدگاههاى فوق اين نكته استفاده مىشود كه: اوّلاً كاربرد واژه بشارت و مانند آن در مورد تهديد، امرى متداول ميان عرب است و در نظم و نثر، هر دو، به كار رفته است. ثانياً اين نوع استعمال را اهل لغت به عنوان «استعاره» و يا تحت عنوان «تبكيت» يا «تقريع» و مانند آن ذكر كردهاند.
بنابراين، نمىتوان اين جنبه بلاغى را در چنين كاربردهايى ناديده گرفت و اساس آن را سست تلقى كرد. اديب معروف، محمود صافى كه كتاب اعراب القرآن او گنجينهاى بسيار غنى و پرارزش است، در اين زمينه سخنى دارد كه نقل آن در اين جا مناسب است. او در ذيل آيه 21 سوره آل عمران «فبشّرهم بعذاب اليم» تحت عنوان «البلاغة» آورده است:
در تعبير «فبشّرهم بعذاب أليم» استعاره تبعى به كار رفته است. بنابراين، استعمال بشارت در اين جا مجازى است و تهكّم از آن اراده شدهاست. در حقيقت اين آيه به معناى «انذرهم بعذاب أليم» است، زيرا كسى را به عذاب نمىتوان مژده داد. از اين رو، پس از آن كه تضادّ ميان «تبشير» و «انذار»، از باب تهكّم، به منزله تناسب تلقى شده، واژه تبشير به عنوان استعاره براى انذار آمده و به همين دليل است كه تعبير به «بَشِّرْهُم» رساتر است، چرا كه اين تعبير، از تعبير «أَنْذِرْهُم» كه معناى حقيقى است گزندهتر و دردآوردتر است.[6]
مفسران نيز غالباً در اين زمينه به بحث پرداخته و آنچه بيشترشان بدان معتقد شدهاند اين است كه كاربرد بشارت در مقام تهديد، كاربردى مجازى و از باب تهكّم است ؛ حتى برخى از مفسران مانند فخر رازى قدم را فراتر نهاده و گفتهاند استعمال بشارت در مقام تهديد به نحو حقيقت است، زيرا در اصل لغت براى اين معنى نيز وضع شده است. براى روشن شدن مطلب لازم است سخن برخى از مفسران معروف را در اين جا بياوريم و ديدگاهشان را مورد بررسى قرار دهيم.
زمخشرى در ذيل آيه «بشّر المنافقين بأنّ لهم عذاباً أليما» (نساء، 138) استعمال «بَشِّرْ» را به جاى «أَخْبِرْ» از باب تهكّم دانسته است.[7] طبرسى نيز در ذيل آيه 21 سوره آل عمران، اين استعمال را از باب «اتباع» و «استعاره» دانسته و آورده است:
«فَبشّرهم بعذاب أليم» اى أخبرهم بأنّ لهم العذاب الأليم، و انّما قال بشّرهم على طريق الاتباع و الاستعارة، و البشارة تكون فى الخير دون الشّر، لأنّ ذلك لهم مكان البشارة للمؤمنين، ولأنها مأخوذة من البشرة، و بشرة الوجه تتغيّر بالسّرور فى الخير و بالغمّ فى الشّر.[8]
در سخن طبرسى، علاوه بر بيان چگونگى كاربرد واژه «بشارت»، به ريشه آن، كه از «بشره» و به معناى پوست بدن است نيز تصريح شده است. از اين تعبير برمىآيد كه بشارت چه در مورد خير به كار رود و چه در مورد شرّ، در هر دو صورت بايد تغيير چهره شنونده خبر را به همراه داشته باشد.
در اين جا مناسب است سخن فخر رازى را نيز بياوريم تا جايگاه اين واژه در كلام عرب مشخص شود. وى در تفسير خود، ذيل آيه 58 و 59 سوره نحل «و إذا بشّر أحدهم بالأنثى...» مىگويد:
«تبشير» در عرف لغت به خبرى اختصاص دارد كه همراه با شادى و سرور باشد، هرچند بر حسب اصل لغت براى خبرى وضع شده است كه شنيدن آن همراه با تغيير چهره باشد، و روشن است همان گونه كه خبر مسرّت بخش چهره را تغيير مىدهد، خبر غمانگيز نيز باعث دگرگونى چهره مىشود؛ بنابراين لازم است واژه «تبشير» در هر دو مورد به نحو حقيقت به كار رود. اين مطلب با سخن خداوند كه فرموده است: «فبشّرهم بعذاب أليم» تأييد مىگردد. برخى گفتهاند مراد از تبشير در اين جا «اِخبار» است، ولى قول اول به تحقيق نزديكتر است.[9]
چنان كه ملاحظه مىكنيد، كلام فخر رازى صريح در اين است كه واژه «بشارت» بر حسب اصل لغت براى خبرى وضع شده است كه شنيدن آن همراه با تغيير چهره باشد، و اين نوع خبر شامل خبر شادى آفرين و خبر غمانگيز، هر دو، مىشود، و روى همين اصل وى معتقد است كه اين واژه در هر دو معنى به نحو حقيقت به كار مىرود. البته فخر رازى مرحله ديگرى را نيز در معناى اين واژه قائل شده و آن «عرف لغت» است، كه به اعتقاد او، واژه مذكور در عرف لغت به خبر مسرّت بخش اختصاص دارد. وى در ذيل كلام خود، سخن كسانى راكه بشارت در مورد انذار را به صِرف خبر معنى كردهاند، مرجوح مىداند.
صاحب تفسير المنار در ذيل آيه 138 سوره نساء «بشّر المنافقين بأنّ لهم عذاباً اليماً» كاربرد غالب بشارت را در اخبار مسرّت بخش مىداند و معتقد است، همان گونه كه واژه «سرور» از انبساط «اسارير» (خطوط چهره) گرفته شده، واژه «بشارت» نيز از انبساط «بشره» (پوست چهره) گرفته شده است. وى كاربرد واژه بشارت در مورد تهديد را از باب تهكّم دانسته و سپس به ديدگاهى كه استعمال بشارت را در هر دو مورد خير و شر استعمال حقيقى مىداند اشاره كرده است.[10]
ابنعاشور، در ذيل آيه 21 سوره آل عمران «.. فبشّرهم بعذاب أليم» آورده است:
در اين جا فعل «بشّرهم» از باب تهكّم در معناى «أنذرهم» به كار رفته است، زيرا حقيقت تبشير، خبر دادن از چيزى است كه موجب شادىِ دريافت كننده خبر شود، و در اين آيه، فعل «بشّر» در ضدّ معناى حقيقى خود به كار رفته است، چون مقصود از آن خبر دادن از وجود عذاب است و اين طبعاً باعث اندوه دريافت كننده خبر است. دانشمندان علم بيان، اين گونه كاربردها را كه واژهاى در ضدّ معناى حقيقى خود به كار رود از باب استعاره به شمار مىآورند و آن را استعاره تهكّمى مىنامند، زيرا تشبيه يك ضدّ به ضدّ خودش، جز از باب تهكّم يا نمكين ساختن كلام، مورد پذيرش هيچ كس نيست.[11]
از مجموع اين نظرات تفسيرى نكاتى استفاده مىشود كه به اجمال به آنها مىپردازيم. نخست اين كه برخى مفسران مانند فخر رازى، وضع واژه بشارت را در دو مورد خير و شرّ به نحو حقيقت مىدانند و معتقدند كه اين واژه براى خبرى وضع شده است كه شنيدن آن همراه با تغيير چهره شنونده باشد ؛ خواه تغيير چهره نشانگر شادى و سرور باشد يا نشانگر غم و اندوه. بنابراين، معناى بشارت درواقع مركب از دو چيز است؛ يكى اصل خبر، و ديگرى قيد آن كه تأثير گذارى خبر در چهره شنونده است.
روى اين مبنا، در آيات مورد بحث، بشارت در مقام تهديد به عذاب در معناى حقيقى خود به كار رفته و هيچ گونه مجازى دركار نيست، و به همين جهت فخر رازى نيز اين گونه كاربرد را به نحو حقيقت مىداند، گرچه معتقد است كه واژه «تبشير» در عرف لغت به تدريج به خبرى اختصاص يافته است كه همراه با شادى و سرور باشد. برخى ديگر از مفسران بر اين باورند كه استعمال واژه بشارت در مورد خير، به نحو حقيقت، و در مورد شرّ به طور مجاز و از باب تهكّم است. در اين صورت نيز قيد معنى محفوظ است و نمىتوان بشارت را به معناى صِرف خبر گرفت، زيرا اگر خبر را از قيد مربوط به آن تجريد كنيم، ديگر تهكّم قابل تصور نيست، در صورتى كه اكثر قريب به اتفاق اهل لغت، ادب و تفسير آن را از باب استعاره و تهكّم دانستهاند. به هر حال، به نظر مىرسد كه بايد در معناى بشارت قيد معنى را نيز لحاظ كرد؛ خواه قيد به نحو حقيقت در معنى لحاظ شود، چنان كه فخر رازى گفته است و خواه به نحو مجاز لحاظ گردد، چنان كه ديگران گفتهاند.
اكنون كه معناى بشارت در مقام تهديد و انذار روشن شد، لازم است به بحث درباره سه آيهاى كه در قرآن كريم درباره بشارت ولادت دختر به مشركان آمده است بپردازيم. چنان كه قبلاً اشاره كرديم، در اين سه آيه خداوند از خبر ولادت دختر به مشركان، به بشارت تعبير كرده است، در صورتى كه مىدانيم اعراب جاهلى از داشتن فرزند دختر ننگ داشتند و اگر دخترى براى آنان تولد مىيافت، او را زنده به گور مىكردند.
اين جا، جاى اين سؤال است كه چگونه مىتوان از خبر دادن از چيزى كه اعراب جاهلى از آن ننگ داشتند به بشارت تعبير كرد؟
از آن جا كه آقاى خرمشاهى در آيات بشارت در مقام تهديد، اين واژه را به معناى خبر صِرف گرفتهاند، سه آيه مربوط به ولادت دختر را به عنوان شاهدى بر مدّعاى خود آورده و گفتهاند: چون در اين آيات هيچ گونه طنز و تهكّمى در كار نيست و عرب جاهلى هم از دختر زادنِ زنش شاد نيست، فعل «بُشّر» در اين سه آيه به صرفِ خبر دادن و آگاهانيدن ترجمه مىشود، و اين خود دليل بر آن است كه در ساير آيات هم بايد بشارت را به معناى خبرِ صِرف بدانيم.
در پاسخ اين ديدگاه بايد گفت: هرچند اين دو دسته از آيات در نحوه اشتقاق با يكديگر اشتراك دارند و هر دو از باب «تفعيل» به شمار مىروند، اما از نظر مورد با يكديگر متفاوتند و وجود اين تفاوت، مانع قياس آنها به يكديگر است، زيرا در آيات بخش اول كه بشارت در مقام تهديد به عذاب است، از باب تهكّم، از وعده عذاب به بشارت تعبير شده است، چون عذاب الهى براى هيچ كس مسرّت بخش نيست؛ اما در آيات بخش دوم كه بشارت به تولد دختر است، هرچند شنيدن اين خبر براى اعراب جاهلى بسيار ناگوار بود و آنان را به شدت خشمگين مىكرد، ولى درواقع اين خبرْ ناگوار نيست و كسانى كه از رمز و راز آفرينش آگاهند و به حكمت خدا در جهان هستى اعتقاد دارند، تولد دختر را نه تنها ننگ و عار نمىدانند كه آن را مايه بقاى نسل بشر و از نعمتهاى بزرگ الهى تلقى مىكنند. بنابراين، بعيد نيست كه كاربرد واژه «تبشير» در اين سه آيه بدين لحاظ باشد كه به اعراب جاهلى تفهيم كند كه دختر براى آنان نعمت است، پس چگونه از داشتن اين نعمت بيزارى مىجويند و خبر ولادت دختر ـ كه حقيقتاً مژده است ـ آنان را خشمگين مىكند؟ براى روشنتر شدن مطلب، نقل سخن «ابن عاشور» در اين جا خالى از لطف نيست. او در ذيل آيه 58 و 59 سوره نحل «و اذا بشّر أحدهم بالأنثى...» مىگويد:
اين كه در هر دو آيه از اعلام افزايش فرزند دختر، به فعل «بُشِّر» تعبير شده، براى آن است كه در واقع نيز امر چنين است، زيرا افزايش فرزند نعمتى براى پدر به شمار مىرود، چون پدر با او انس مىگيرد و با او مزاح مىكند و به هنگام نياز، از خدمات و همكارىهاى او بهره مىبرد. علاوه بر اين، نسل يك خاندان از اين رهگذر گسترش مىيابد، و گسترش نسل موجب عزت و سربلندى خاندان است و خويشاوندىهاى سببى نيز از همين طريق پديد مىآيد. به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه خبر ولادت دختر علاوه بر اين كه خود در واقع بشارت است، در مورد اعراب جاهلى نيز تعبير به بشارت شدهاست تا آنان را به دليل اين كه در اثر تحريف حقايق، بشارت را مصيبتى ناگوار تلقى مىكردند، به طور تعريض مورد تهكّم قرار دهد، و تعريض نوعى كنايه است و كنايه با حقيقت قابل جمع است.[12]
در پايان سخن، براى اين كه ببينيم مترجمان قرآن اين واژه را چگونه ترجمه كردهاند، به چند ترجمه معروف از ترجمههاى قديم و جديد مىپردازيم و از هر كدام نمونههايى در اين جا مىآوريم. نمونههايى كه از اين ترجمهها برگزيدهايم، ترجمه آيه 138 سوره نساء و آيات 58 و 59 سوره نحل است، كه آيه نخست مشتمل بر بشارت در مقام تهديد به عذاب، و دو آيه سوره نحل مشتمل بر بشارت به ولادت دختر است. آيات مورد نظر اينهاست:
«بَشِّرِ الْمُنَافِقيِنَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَاباً أَلِيماً» (نساء، 138).
«وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ* يَتَوَارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِى التُّرَابِ أَلاسَاء مَا يَحْكُمُونَ» (نحل، 58 ـ 59).
مژده ده منافقان را بدان كه ايشانراست عذابى دردناك (نساء، 138).[13]
و چون مژدگان دهند يكى ازيشان بدخترى، گردد روى او سياه برگشته و او اندوهگين نشسته* بنهان شود از مردمان از اندوه و ننگ آنك مژده داده باشندش، اگر مىداردش بر ناوايست و خوارى، يا دركند او را در زيرخاك؟ بدان ـ يا محمّد ـ كه بَدَست آنچه مىداورى كنند (نحل، 58 ـ 59).[14]
در ترجمه تفسير طبرى، بجز آيه 34 سوره توبه كه فعل «بَشِّرْ» در آن به «آگاه كن» ترجمه شده، در بقيّه آيات مورد بحث، تعبير «بشارت» و «مژده» در ترجمه آمده است ؛ هرچند در ترجمه آيه 34 سوره توبه نيز در پاورقى به نقل از نسخهاى ديگر، تعبير «مژده» آمده است.
خبر كن منافقانرا كه ايشانراست عذابى دردنماى (نساء، 138).
و چون يكى را از ايشان خبر شنوانند به دختر، روى او را بينى سياه گشته و او اندوه ميخورد در خويشتن* از ديدار مردمان مىباز شود از رنج و خجل آن خبر كه ويرا دادند (و در دل خويش با خويشتن ميگويد) كه بخوارى بپرورد اين دختر را يا در زير خاك كند او را؟ چون بد است اين حكم كه مىكنند و كژ اين سخن كه مىگويند (نحل، 58 ـ 59).[15]
در ترجمه ميبدى، تنها در سه آيه فوق تعبير «خبر» در ترجمه آمده، ولى در بقيّه آيات، حتى در آيه 7 سوره زخرف كه درباره ولادت دختر است، تعبير «بشارت» در ترجمه آمده است.
خبر ده منافقان را بآنكه ايشانرا باشد عذاب درد دهنده (نساء، 138).
و اگر مژده داده شود يكى را از ايشان بتولد دختر، روى او سياه گردد و او پر از اندوه باشد* پنهان شود از قوم بسبب ناخوشى آنچه مژده داده شد بوى، در تأمل افتد كه آيا باقى گذاردش بخوارى يا در آردش در خاك. آگاه شويد بد حكم ايشان است اين حكم (نحل، 58 ـ 59).[16]
همان گونه كه در آيات مورد مثال، محدّث دهلوى فعل را گوناگون ترجمه كرده، در بقيّه آيات نيز مختلف ترجمه نموده است. او حتى آيات مربوط به ولادت دختر را يكسان ترجمه نكرده و در اين جا تعبير «مژده» آورده، اما در ترجمه آيه 7 سوره زخرف به «خبر داده شود» تعبير كرده است.
مژده ده منافقان (مردم دوروى) را كه براى آنان است شكنجه دردناك (نساء، 138).
و گاهى كه مژده داده شود يكيشان به مادينه، بگردد روى او سياه، حالى كه او است خشم خورنده* نهان كند خويش را از قوم از زشتى آنچه مژده داده شده است بدان، كه آيا نگهداردش بر زبونى (خوارى) يا فرو كندش در خاك. همانا زشت است آنچه حكم كنند (نحل، 58 - 59).[17]
در ترجمه معزّى، بجز آيه 21 سوره آل عمران كه فعل «بَشِّرْهُم» در آن به «آگهيشان ده» ترجمه شده، در بقيّه آيات به تعبيراتى چون: بشارت، مژده و نويد ترجمه شده است.
به منافقان بشارت ده كه مجازات دردناكى در انتظار آنهاست (نساء، 138).
در حالى كه هرگاه به يكى از آنها بشارت دهند دختر نصيب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتى) سياه مىشود و بشدت خشمگين مىگردد* بخاطر بشارت بدى كه به او داده شده، از قوم و قبيله خود متوارى مىگردد (و نمىداند) آيا او را با قبول ننگ نگهدارد، يا در خاك پنهانش كند؟! آگاه باشيد كه بد حكم مىكنند (نحل، 58 ـ 59).[18]
آية اللّه مكارم، در بقيه آيات مورد بحث نيز فعل را به «بشارت» ترجمه كردهاند.
به منافقان خبر ده كه عذابى دردناك [در پيش] خواهند داشت (نساء، 138).
و هر گاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهرهاش سياه مىگردد، در حالى كه خشم[و اندوه] خود را فرو مىخورد* از بدىِ آنچه بدو بشارت داده شده، از قبيله [خود] روى مىپوشاند. آيا او را با خوارى نگاه دارد، يا در خاك پنهانش كند؟ وه چه بد داورى مىكنند.[19] (نحل، 58 ـ 59).
در ترجمه آقاى فولادوند، تنها در آيات 58 و 59 سوره نحل، فعل به مژده و بشارت ترجمه شده، ولى در بقيّه موارد با تعبير «خبر» آمده است.
منافقان را مژده ده كه آنان را عذابى است دردناك (نساء، 138).
و چون يكى از آنان را به دختر مژده دهند رويش سياه گردد ـ از خشم بر زن خود كه چرا دختر زاده است ـ و خشم خود را فرو مىخورد* از بدى [و اندوه] آنچه به او مژده دادهاند از مردم پنهان مىشود [و با خود مىانديشد كه] آيا با خوارى و سرافكندگى نگاهش دارد يا در خاك پنهانش كند؟ آگاه باشيد كه بد است آن داورى كه مىكنند (نحل، 58 ـ 59).[20]
شادروان مجتبوى، همان گونه كه در اين سه آيه فعل را به «مژده» ترجمه كرده، در بقيّه آيات نيز در ترجمه همين تعبير را آورده است.
منافقان را خبر ده كه عذاب دردناكى [در پيش] دارند (نساء، 138).
و چون يكى از ايشان را از دختر [زادن همسرش] خبر دهند، چهرهاش [از خشم و تأسف ]سياه شود و تأسف خود را فرو خورد* از ناگوارى خبرى كه به او دادهاند، از قوم خود پنهان شود [و با خود بينديشد] آيا او را به خواى و زارى نگه دارد، يا [زنده] به خاك بسپارد، بدانيد كه برداشت و برخورد آنان بد است (نحل، 58 ـ 59).[21]
آقاى خرمشاهى نيز طبق مبنايى كه برگزيدهاند، در اين سه آيه و در بقيّه آيات، بشارت را به «خبر» ترجمه كردهاند. چنان كه ملاحظه مىكنيد، در ترجمههاى هشتگانه فوق، تنها آية اللّه مكارم، شادروان مجتبوى و آقاى خرمشاهى، فعل را در تمامى آيات مربوطه يكسان ترجمه نمودهاند، ولى بقيّه مترجمان به طور گوناگون عمل كردهاند. البته اختلاف تعبير در اين جا هيچ گونه توجيهى ندارد و در صورت اتخاذ يك مبناى مشخص در معناى واژه، يكسان سازى تعبيرات امرى ضرورى است.
[1]. بهاء الدين خرمشاهى، قرآن پژوهى، مركز نشر فرهنگى مشرق، تهران، 1372، ص 334 ـ 335.
[2]. همان، ص 335.
[3]. ابوالحسين احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقاييس اللغة، تحقيق و ضبط عبدالسّلام محمد هارون، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، 1404 ق، ج 1، ص 251.
[4]. ابن منظور، لسان العرب، چاپ اول، دار احياء التراث العربى، بيروت، 1408 ق / 1988 م، ج 1، ص 414.
[5]. راغب اصفهانى، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودى، چاپ اول، دارالقلم ـ دمشق / الدار الشاميّة ـ بيروت، 1412 ق / 1992 م، ص 126.
[6]. محمود صافى، الجدول فى اعراب القرآن و صرفه و بيانه، چاپ دوم، دارالرشيد ـ دمشق / مؤسسة الايمان ـ بيروت، 1415 ق/ 1995 م، ج 2، ص 138.
[7]. ر. ك: محمود بن عمرالزمخشرى، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، نشرالبلاغة، قم، 1415 ق، ج 1، ص 577.
[8]. ابوعلى الفضل بن الحسن الطبرسى، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1418 ق، ج 1، ص 720.
[9]. فخر رازى، التفسير الكبير، چاپ سوم، مكتب الاعلام الاسلامى، قم، 1411، ج 20، ص 54 ـ 55.
[10]. ر. ك: محمد رشيد رضا، المنار، چاپ دوم، دارالمعرفه، بيروت ـ لبنان، 1393 ق / 1973 م، ج 5، ص 462.
[11]. محمد طاهر ابنعاشور، التحرير و التنوير، دارسحنون للنشر والتوزيع، تونس، بىتا، ج 3، ص 207.
[12]. التحرير والتنوير، ج 7، ص 184.
[13]. ترجمه تفسير طبرى، به تصحيح و اهتمام حبيب يغمايى، چاپ سوم، انتشارات توس، تهران، 1367، ج 2، ص 330.
[14]. همان، ج 4، ص 871.
[15]. قرآن كريم با ترجمه نوبت اول از كشف الأسرار ميبدى، از روى متن مصحّح استاد على اصغر حكمت، انتشارات ابن سينا، تهران. بىتا.
[16]. قرآن مجيد مترجَم مع تفسير حسينى، ترجمه از شاه ولىّ اللّه محدّث دهلوى، تاج كمپنى لميــد، كراچى، پاكستان، بىتا.
[17]. قرآن مجيد، ترجمه محمد كاظم معزّى، چاپ اول، انتشارات اسوه، بىتا.
[18]. قرآن مجيد، ترجمه آية اللّه مكارم شيرازى، چاپ سوم، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى، قم، 1376.
[19]. قرآن مجيد، ترجمه استاد محمد مهدى فولادوند، چاپ اول، دفتر مطالعات تاريخ و معارف اسلامى، قم، 1373.
[20]. القرآن الحكيم، ترجمه و توضيح از دكتر سيد جلال الدين مجتبوى، چاپ اول، انتشارات حكمت، تهران، 1371.
[21]. قرآن كريم، ترجمه از بهاء الدين خرمشاهى، چاپ اول، انتشارات جامى و نيلوفر، تهران، 1375.